دوران فرمانروایی چغری بیگ ( 432-451 )
چغري بيگ كه نام اسلامي او داود بود، از سال432تا451ق. حدود سي سال از سوي حكومت مركزي سلجوقي بر خراسان و بخشي از ماورالنهر حكومت كرد. مركز حكومت وي مرو بود و از نيشابور تا بخارا و از خوارزم تا بلخ را در اختيار داشت. براي تثبيت موقعيت سلجوقيان در خراسان پس از جنگ دندانقان، چغري بيگ از سوي طغرل فرمان يافت كه به سوي بلخ رود و اين خطه را به ضبط آورد. او ابتدا نامهاي به آلتونتاش، سردار غزنوي كه بر بلخ حكم ميراند، نوشت. اما چون از مكاتبه نتیجهای نگرفت، بلخ را محاصره نمود. بههرحال جنگ بين چغري بيگ و آلتونتاش اجتناب ناپذير مينمود. اگرچه در برخوردهاي سلجوقيان و غزنويان، آلتونتاش چند نوبت شكست خورد، اما هرگز شهر بلخ را تسليم سلجوقيان نكرد. او توانست با حدود دويست نفر از افراد خود بلخ را همچنان نگه دارد تا اينكه نيروي كمكي غزنوي از غزنه به بلخ رسيد. جنگ بين سپاهيان غزنوي و سلجوقي باز هم به شكست غزنويان انجاميد و آلتونتاش كه شكست سپاه غزنوي را ديد، شهر را تسليم سلجوقيان كرد. اما غزنويان اميد خود را براي باز پسگيري بلخ و مضافات آن يعني جوزجان و ختلان از دست ندادند و مودود سلطان غزنوي كه پس از مسعود و محمد به حكومت غزنويان رسيده بود، در سال 435ق. سپاهي را براي تصرف بلخ و طخارستان فرستاد. سلجوقيان به رهبري آلبارسلان، پسر چغري بيگ، غزنويان را شكست دادند. آلب ارسلان، باز هم صدها نفر از سپاه غزنوي را اسير كرد و اسب و سلاح زيادي از آن ها غنيمت گرفت (جوزجاني، 235:1363).
آنگاه چغري بيگ به سمت ترمذ كه بر ساحل جیحون بود، رفت، حاكم ترمذ، شيخ كاتب بيهقي، كه در تاريخ به اميرك بيهقي مشهور است، از رويارويي با سپاه سلجوقي فروماند، از اينرو همهي آنچه را كه در بيهق از ضياع و عقار داشت به ابوعلي شادان، وزير سلجوقيان سپرد و خود به سوي غزنه فراركرد و تا هنگام مرگش در سال 448ق. در شهر غزنه ماند. چغري بيگ پس از رفتن اميرك بيهقي، ترمذ و شهرهاي آنسوي جيحون چون قباديان، وخش و ولوالج را تصرف كرد و سپس همهي مناطق فتح شدهي اخير را به اضافهي مناطق بلخ و طخارستان به پسرش آلب ارسلان داد. در دورهي حكومت آلب ارسلان بر خراسان كه وزير وي ابوعلي شادان بود، رونق اقتصادي و فرهنگي خوبي را شاهد هستيم و پس از سالها كشمكش بين غزنويان و سلجوقيان، اكنون كه اوضاع تثبيت شده بود، مردم از رفاه نسبي برخوردار شدند. سراسر دورهي چغري بيگ و آلبارسلان، امنيت و آرامش در مرزها برقرار بوده و خراسان دورهاي همراه با پيشرفت و رونق اقتصادي را تجربه كرد. مرزبانان چغري در شهرهاي مرزي جلوي پيشروي بسياري از بيابانگردان و همچنين نفوذ نيروهاي غزنوي را گرفتند (بناكتي، 229:1348).
چغري بيگ در سال 451ق. درگذشت و از اينرو پس از مرگ طغرل، سلطان بزرگ سلجوقيان در سال 455ق. جانشينی وي به پسرش يعني آلبارسلان رسيد و تا پايان سلسلهي سلجوقي سلطنت همچنان در خانوادهي وي باقيماند. خواجه نظامالملك كه در مدت حكومت آلبارسلان و ملكشاه توانست با درايت خود، ايران را به خوبي اداره نمايد، ابتدا زير دست ابوعلي شادان در بلخ به كتابت مشغول بود و از اينرو ابوعلي بن شادان موقع مرگش، خواجه نظامالملك طوسي را به وزارت آلبارسلان تعيينكرد(نخجواني، 266:1357).
چغري بيگ داود در سن هفتاد سالگي به سال 451ق. در شهر سرخس درگذشت و جسد او را به شهر مرو آورده و در آن جا به خاك سپردند. پس از مرگ چغري بيگ تا سال 455ق. كه سال سلطنت آلبارسلان است، زمام امور خراسان در دست آلبارسلان بود. خراج خراسان در ايام حاكميت آلبارسلان ساليانه براي هريك از شهرهاي بلخ، مرو، نيشابور و هرات هزار دينار بود كه به بغداد يا اصفهان فرستاده ميشد (حسيني،65:1380).
روابط سلجوقیان با غزنویان
پس از مسعود غزنوي، پسرش، مودود، به سلطنت رسيد. او در ابتداي سلطنت خود با مخالفت مجدود- برادرش- روبرو شد. اما مجدود به طرز مشكوكي در راه غزنه، شهر لاهور( سال 433ق.) كشته شد. مودود بدون هيچگونه مدعي در غزنه به سلطنت رسيد و خود را براي جنگ با سلجوقيان آماده كرد. سال 434ق. مودود لشكري را براي جنگ با سلجوقيان آماده كرد و به خراسان فرستاد. فرمانده اين جنگ آلبارسلان بود كه در اين جنگ نيز غزنويان شكست خوردند. سال 441ق. مجدداً سپاهي از مودود به جنگ با آلبارسلان سلجوقي رفت كه در اين جنگ مودود شكستخورد و كشته شد. مورخين مدت پادشاهي او را 9 سال ميدانند كه در این دوره قلمرو غزنويان محدود به غزنه و هند میشد (بيضاوي،1313: 66، حبيبي،1389: 224).
پس از مودود، فرزندش عبدالرشيد به سلطنت غزنويان رسيد. عبدالرشيد غلامي ترك به نام طغرل نزان داشت كه از ترس عبدالرشيد به سلجوقيان پناه برد و از آنان درخواست کرد كه سپاهي دراختيار وی قرار دهند تا بتواند با غزنويان بجنگد. آنان نيز سپاهي را براي تصرف غزنه همراه او فرستادند. عبدالرشيد زماني كه از حركت سپاه سلجوقي مطلع شد به قلعه غزنه پناه برد و در آن جا به مقاومت پرداخت. در اين جنگ نيز، غزنويان شكست خوردند. طغرل شورشي، عبدالرشيد و دو برادرش، سليمان، شجاع و نه نفر ديگر از فرزندان سلطان مسعود اول غزنوي را كشت(مجمل التواريخ و القصص،405:1332).
طغرل نزان که توسط انوشتگین غلام مسعود غزنوی کشته شد، از سال 432 تا سال 443ق. از مردم باج و خراج در غزنه دریافت میکرد و آن مقدار پول و مالیاتی را که از خرج سپاه زیادتر بود برای سلجوقیان به خراسان میفرستاد. پس از اين واقعه يكي از غلامان خاص سلطان مسعود به نام انوشتگين توانست طغرل و ده نفر از افراد او را در قصر كشته و فرخزاد بن مسعود را كه در يكي از دژهاي اطراف شهر حبس بود آزاد کند. انوشتکین، فرخزاد را به پادشاهی غزنویان برگزید(حسيني،1380: 54).
پس از كشته شدن طغرل و خارج شدن غزنه از دست سلجوقيان، چغري بيگ و آلبارسلان هريك با سپاهي مجهز به سوي غزنه حركت كردند. غزنويان و فرخزاد بن مسعود كه اين جنگ براي آنها به معني مرگ و زندگي بود، سامان خوبي براي رويارويي دادند، دو سپاه يكي به فرماندهي انوشتگين و ديگري به فرماندهي كلسارغ اعزام شد. همت و تصميم غزنويان در جنگ كارساز شد و هر دو سپاه سلجوقيان شكست خورد. تقريباً براي هميشه سلجوقيان فكر تسخير غزنه را از سر بدركردند. البته براي اينكه مختصر آبرويي براي سلجوقی، بدست آيد و غزنويان نيز از بابت سلجوقيان خيال راحتي داشته باشند، صلحنامهاي نيز بين آنها رد و بدل شد (استرآبادي،183:1387).
فرخزاد در 451ق. درگذشت و به جای او برادرش ابراهیم بن مسعود به حکومت غزنویان رسید. زمان او، میان غزنویان و سلجوقیان روابط صلحآمیز و دوستانه برقرار بود. در همین سال 451 چغری بیگ داود سلجوقی، والی خراسان، درگذشت و از اینرو همه خراسان در اختیار آلبارسلان قرار گرفت که تا سال 455ق. که به سلطنت رسید در مقام باقی بود. از رابطهي بين آلب ارسلان و غزنويان مطلبي در منابع تاريخي ديده نميشود. دربارهي مناسبات میان ملکشاه و غزنویان نیز اطلاع چندانی در دست نیست، اما منابع از یک سفر جنگی یاد میکنند که ملکشاه برضد غزنویان انجام داد. سلطان تا اسفزار در مغرب افغانستان پیش راند، اما جنگ روانی زیرکانهی ابراهیم بن مسعود موجب گردید كه ملکشاه به خیانت و عدم وفاداری سپاه خود پی ببرد و از پیشروی بیشتر دلسرد شود. ابراهيم بن مسعود به امیران سلجوقی نامههايي نوشت و آنها را ترغیب کرد که سلطان ملکشاه را به صلح با غزنویان و آمدن به غزنه دعوت نمایند. در اسفزار پیکی از غزنویان را گرفتند که نامههایی برای امیران سلجوقی به همراه داشت. چون نامهها خوانده شد سلطان به خیانت امیران خویش پیبرد و دانست در قبال این خیانت از سوی سلطان غزنوی پاداش دریافت كردهاند. پس تصمیم بازگشت به اصفهان گرفت (استرآبادی:160، حبيبي،224:1389).
نویسنده : ساجده مهجوری
مدیریت : راضیه به آبادی